به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ دکتر مهدی گلشنی استاد دانشگاه صنعتی شریف در نشست هماندیشی علم دینی در مشهد مقدس به سخنرانی پرداخت.
گلشنی ابتدا بیان کرد که مساله علم دینی بد فهمیده شده است و ادامه داد: این بدفهمی بهویژه در محیط داخل کشور وجود دارد و در خارج از کشور کمتر مشکل دارند. حدود هفت سال پیش در دانشگاه کمبریج یک سخنرانی داشتم. استقبالی که آنجا از مطالب من شد کمتر در ایران مشاهده میکنم. به رییس آن انستیتو گفتم بیایید تحقیق مشترکی درباره مشترکات ادیان ابراهیمی درخصوص علم انجام دهیم. چنان استقبالی کرد که من متحیر شدم. درحالیکه در ایران این پیشنهاد اصلاً مورد توجه قرار نگرفت.
او با اشاره به ورود اخیر سیاسیون به موضوع علم دینی گفت: اظهارات آنها معلوم میکند که نمیفهمند علم دینی چیست. اگر فهم عمیقی از قرآن داشتند تلقیشان متفاوت میشد. اگر اطلاع دقیقی از علوم روز و تحولات آن و جریاناتی که در هفت هشت سال اخیر در اروپا و آمریکا اتفاق افتاده داشتند، به خودشان جرات نمیدادند بگویند علم دینی معنا ندارد. این جهل در محیط ما حاکم است.
استاد دانشگاه صنعتی شریف با اشاره به موضوع سخنرانیاش با این عنوان که «چرا علم دینی در زمان ما مطرح شده است؟» سخن خودش را با مرور دوره تمدن اسلامی آغاز کرد و گفت: در دوره تمدن اسلامی علم و دین را از هم جدا نمیدانستند. کار علمی را فلاسفه میکردند و در طبیعیات هم متبحر بودند. متافیزیک دینی بر همه چیز حاکم بود. کتابهای ابوریحان و ابن هیثم و خواجهنصیر همان علوم روز را شامل میشد اما مقدمه کتاب همه علوم را تحت یک چتر قرار میداد. در قرون وسطا هم همین قاعده حاکم بود.گلشنی به آغاز دوران مدرن و علم جدید اشاره کرد و گفت: عبارات صریح دانشمندان این دوره را در کتابم با عنوان از علم سکولار تا علم دینی آوردهام. صریحاً کار علمی خودشان را عبادت میدانستند.
امیرالمؤمنین فرمودهاند تفکر در صنع الهی عبادت مخلصین است. در زمانه ما یکی از بزرگترین فیزیکدانان که جایزه نوبل را گرفت کار علمی خودش را عبادت میدانست. نیوتن به تثلیث اعتقاد نداشت و موحد بود. یکی از فلاسفه کتابی نوشته است درباره نیوتن و گفته است که یافتههای نیوتن مملو از مفروضات متافیزیکی است. همزمان با نیوتن جان لاک بود. لاک فقط به معرفت حاصل از تجربه و حس معتقد بود. البته خداپرست بود. از اینجا اعتقاد به تجربهگرایی و حسگرایی شروع شد. هیوم در ادله وجود خدا تشکیک کرد و الحاد از اینجا شروع شد. کانت هم متافیزیک را از فیزیک جدا کرد و گفت فقط ما به ظاهر پدیدهها دسترسی داریم. در قرن نوزدهم متافیزیک کاملاً تضعیف شده است. گرچه در این قرن علمای بزرگ دیندار حضور دارند اما جریان رایج به سمت سکولاریسم میرفت.
او «آگوست کنت» را در فراگیر شدن سکولاریسم بسیار مؤثر دانست و تحولات علم در قرن جدید و ظهور پوزیتیویسم را تحلیلی کرد و گفت: در نیمه دوم قرن بیستم این تفکر پوزیتیویستی حاکم است و حتی معتقد بودند تا آخر این قرن بساط دین برچیده میشود! تا اینکه جنگهای جهانی علم را زیر سؤال برد. در نیمه دوم قرن بیستم فلاسفهای پیدا شدند که بر خلاف پوزیتیویستها معتقد بودند ما با ذهن خالی با اشیا روبهرو نمیشویم و پیشفرضهایمان روی داوریهایمان اثر میگذارد.گلشنی نمونههایی از دخالت اصول اولیه و پیشفرضهای ذهنی دانشمندان ذکر کرد و گفت: یکی از چیزهایی که در فیزیک خیلی رایج است و دنبال میشود، اصل «وحدتبخشی نیروهای طبیعت» است. ما چهار نیرو داریم؛ نیروی هستهای ضعیف، نیروی هستهای قوی، الکترومغناطیس و گرانش. میخواهند این چهار نیرو را به یک نیرو برگردانند. هرگز دست از این اصل نکشیدند و موفق شدند که دو تا از اینها را یکی کنند و سه نفرشان هم برنده جایزه نوبل شدند. یکی از کیهانشناسان درجه اول روسی میگوید این نظریه وحدتبخشی نیروها را فیزیکدانان از ادیان توحیدی گرفتهاند. شما اگر ایمان داشته باشید که میتوانید طبیعت را بفهمید به سراغ مطالعه طبیعت میروید و انشتین میگوید این ایمان از ادیان آمده است.او تاکید کرد که بسیاری از دعواهای علم و دین در مرحله تجربه نبوده است بلکه درباره اصول پیشینی تجربه بوده است.
او گفت: این اصول ماورای تجربه است و اگر نظریهای بر مبنای یک اصل خطا باشد لزوماً آن اصل رد نمیشود و خطا نیست. مثلاً فیزیک کوانتوم مدعی است که چون علت را در برخی آزمایشها نیافته پس علیت انکار شده است و جهان هم نمیتواند خدا داشته باشد؛ اما فایرابند که یک فیلسوف علم درجه یک بود گفت شما از یک گزاره معرفتشناختی که نیافتن علت در حوزهای جهش میکنید به یک گزاره هستیشناختی که همان نبودن علت است و شما نمیتوانید این حرف را بزنید.
گلشنی به سوالاتی بنیادی اشاره کرد که علم نمیتواند به آنها پاسخ دهد و ادامه داد: عدهای کتاب محدودیت علم را نوشتند. بعضی از فیزیکدانان میگویند برای پاسخ به این سؤالات باید به سراغ دین برویم. چرا ما میتوانیم طبیعت را بفهمیم؟ چرا طبیعت را با زبان ریاضی بیان میکنیم؟ چرا قوانین فیزیک وجود دارند؟ اینها سوالاتی است که خود علم نمیتواند به آن پاسخ دهد. امروز خود دانشمندان غربی در مقالاتشان صریحاً میگویند باید متافیزیکی را بیاوریم که شامل اخلاق و ارزشها شود و پاسخهای بنیادین هم بدهد.
او بیان کرد: اساتید ما در دورهای در غرب تحصیل کردهاند که پوزیتیویسم حاکم بوده است و الان پوزیتیویسم حاکمیت خودش را در میان فلاسفه و فیزیکدانان به کلی از دست داده است. هم میان خداباوران و هم میان خداناباوران. مشکل ما این است که تحولات اخیر غرب در کشور ما منعکس نمیشود. کتابهای الحادی فقط ترجمه میشود. اما پاسخهای آن منتقل نمیشود.
گلشنی در پاسخ به این سؤال که چرا علم دینی معنا دارد، گفت: معنای علم دینی این نیست که شما تجربه را کنار بگذارید. این نیست که شما نظریهپردازی را کنار بگذارید. معنایش این است که دانشمند اصول ماقبل علمی را بپذیرد و به کار بگیرد. در علم فعلی ما اصول ضدالهی حاکم است. علم جدید در بسیاری موارد در راه نابودی بشر گام برداشته است. کسانی که میگویند علم دینی معنا ندارد نه علم را میشناسند و نه قرآن را.